متن قرآن
-------------------------------------------------------------
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ
ترجمه فارسى (مکارم شیرازى)
-------------------------------------------------------------
«144» محمد [ص] فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمىگردید؟ [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟] و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمىزند؛ و خداوند بزودى شاکران [و استقامتکنندگان] را پاداش خواهد داد.
ترجمه آلمانى
-------------------------------------------------------------
144. Mohammed ist nur ein Gesandter. Vor ihm sind Gesandte dahingegangen. Wenn er nun stirbt oder getِtet wird, werdet ihr umkehren auf euren Fersen? Und wer auf seinen Fersen umkehrt, der fügt Allah nicht den mindesten Schaden zu. Und Allah wird die Dankbaren belohnen.
ترجمه انگلیسى (ایروینگ)
-------------------------------------------------------------
(144) Muhammad is only a messenger. Messengers have passed away before him. If he should die or be killed, will you (all) revert to your old ways? Anyone who turns on his heels will never injure God in any way, while God will reward the grateful.
ترجمه فرانسوى
-------------------------------------------------------------
144. Muhammad n"est qu"un messager - des messagers avant lui sont passés - S"il mourait, donc, ou s"il était tué, retourneriez-vous sur vos talons? Quiconque retourne sur ses talons ne nuira en rien à Allah; et Allah récompensera bientٍt les reconnaissants.
ترجمه ترکى استانبولى
-------------------------------------------------------------
144- Muhammed, ancak bir peygamberdir. Ondan ِnce nice peygamberler geldi geçti. ضlürse, yahut ِldürülürse gerisin-geriye mi dِneceksiniz? Kim dِnerse bilsin ki Allah"a hiçbir sûretle zarar vermez ve Allah ükredenlerin karlًn yaknda verecektir.
آوانگارى قرآن
-------------------------------------------------------------
144.Wama muhammadun illa rasoolun qad khalat min qablihi alrrusulu afa-in mata aw qutila inqalabtum AAala aAAqabikum waman yanqalib AAala AAaqibayhi falan yadurra Allaha shay-an wasayajzee Allahu alshshakireena
امام به من تعلیم دادند
همسر امام: بعد از اینکه تصدیق ششم را گرفتم و یک سالی گذشت، رفتم دبیرستان بدریه و کلاس هفتم را خواندم. کلاس را که شروع کردم دو ماه گذشته بود و برای زبان فرانسه معلم گرفتم و دو ماه هم پیش یک خانم کلیمی درس خواندم. ماهی دو تومان می دادم. پدرم که از قم به تهران آمدند، جامع المقدمات را مدتی پیش ایشان خواندم و وقتی که ازدواج کرزدم آقا به من تعلیم دادند و چون با استعداد بودم به من گفتند که احتیاج به تعلیم ندارم و شروع کردند به تدریس جامع المقدمات. همه درس های جامع المقدمات را خواندم. البته سال اول هیئت خواندم و بعد از آن جامع المقدمات. دو بچه داشتم که سیوطی شروع کردم و وقتی سیوطی تمام شد چهار بچه داشتم. بچه چهارم که فریده خانم است وقتی به دنیا آمد من دیگر وقت مطالعه و درس خواندن را نداشتم ولی شرح لمعه را شروع کردم، مقداری شرح لعمه خواندم که دیدم عاجزم و نمی توانم بخوانم. مجموعاً هشت سال طول کشید. بعداً که در انقلاب به عراق رفتیم شروع کردم به یادگیری زبان عربی و چون معاشرت نداشتم زبان عربی را از روی کتب درسی انها شروع کردم. کتاب سوم ابتدایی را گرفتم و خواندم و بعد کتاب نهم را از حسین گرفتم. چون بعضی از لغات را نمی دانستم، وقتی احمد جان به تهران آمد کتاب لغت عربی به فارسی برایم تهیه کردند. سپس به کتب رمان و رمان های شیرین و قشنگ و حکایت ها علاقه مند شدم و چون از آنها خوشم می آمد تشویق می شدم.
بسم الله الرحمن الرحیم
من تشنه بودم و محتاج آب....
تشنگی من از باب این بود که؛ چگونه و با چه فلسفه ای آقا(امام خامنه ای) در برهه های تاریخی و صحنه های حساس سیاسی، نظر می دهند و در بیشتر مواقع ختم غائله می شود، راهی روشن می گردد و بیناتی ارائه.
به دنبال چشمه نمی رفتم و اغلب در مواضع سیاسی ایشان، زبان به تحسین می گشودم ( شاید حالی برای تحلیل و پیگیری سخنانشان نداشتم و شاید علاقه ای جاهلانه جلوی تحلیل را می گرفت) تا چندی پیش کتابی بدستم رسید که به واقع چشمه ای زلال از این معرفت بود.
می خواستم فقط مقدمه ای بگویم و ترغیب کنم، شما نیز از این چشمه سیراب شوید اما دلم نیامد، به همین علت علاوه بر معرفی کتاب، مهم ترین نکات کتاب از منظر خودم را می نگارم، امیدوارم به زیبا بودن سخنان آقا به طولانی بودن مطلب بچربد. ادامه مطلب...
جملات پایین بخشی گفتههای حاج قاسم سلیمانی فرمانده وقت لشکر«41ثارالله» استان کرمان از شب شهادت فرمانده 19 ساله، شهید «حسینعلی عالی» در عملیات «کربلای5» است.
دانشآموزان همواره در دورههای مختلف تاریخ انقلاب اسلامی ایران دوشادوش اقشار دیگر در عرصههای مهم و سرنوشت ساز حضور یافتهاند. یکی از برجستهترین دورههای حضور این جوانان به دوران هشت سال دفاع مقدس بازمیگردد که حدود 55 هزار دانشآموز در آن ایفای نقش کردند و در این میان بیش از 36 هزار نفر از آنان به شهادت رسیدند.
شهیدان مرحمت بالازاده، حسین فهمیده، بهنام محمدی، مهرداد عزیزاللهی و سعید طوقانی از جمله شهدای دانشآموز هستند که درباره زندگی نامه آنها سخن گفته شده است، اما شاید تا کنون کمتر درباره فرمانده 19ساله و مسئول واحد «اطلاعات-عملیات» لشکری که «حاج قاسم سلیمانی» فرماندهی آن را بر عهده داشته است شنیده باشید.
امروز هفتم آبان ماه نخستین روز از آغاز هفته بسیج دانشآموزی است به همین مناسبت به آشنایی با بخشی از زندگینامه و چگونگی شهادت شهید «حسینعلی عالی»؛ شهید شاخص قشر بسیج دانشآموزی خواهیم پرداخت.
حسینعلی در ماه محرم سال 1346 هجری شمسی در روستای «جهانگیر» شهرستان«زابل» متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را نیز در این شهرستان گذراند. با اوجگیری انقلاب، به همراه پدر و مادر و دیگر وابستگان در مبارزات علیه حکومت استبدادی شاه شرکت فعال داشت. عشق و علاقه عجیبی به امام و انقلاب داشت و همین موجب شد پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای حراست از انقلاب و دستاوردهای آن به عضویت بسیج در بیاید. او عاشق امام بود و همه را به اطاعت از ایشان سفارش میکرد.
با تهاجم نظامی عراق علیه ایران و آغاز جنگ تحمیلی، در حالی که یک دانشآموز 14 ساله بود و جثه کوچکی داشت به جبهه رفت.حسینعلی در کنار تحصیل،به ورزش کشتی نیز علاقه داشت و در هر دو زمینه موفق بود. او خیلی زود رسالت و توانایی خود را در جبهه شناخت و در واحد «اطلاعات-عملیات» لشکر «41 ثارالله» استان کرمان فعال شد و در عملیاتهایی همچون «والفجر8»، «کربلای1» و «کربلای5» حضور یافت.
مدیریت، مسئولیتپذیری، ولایتمداری،اطاعت و فرمانبرداری، احترام و روحیه مشورت از خصوصیات بارز او بود و همین ویژگیها موجب شد تا در19 سالگی در عملیات «کربلا5» از سوی حاج قاسم سلیمانی مسئول محور عملیات لشکر 41 ثارالله به او سپرده شود. قدرت فرماندهی خوبی داشت. ادب و رفتاش باعث جذب رزمندگان به او شده بود. در انجام فرایض و عمل به مستحبات و قرائت قرآن و دعا کوشا بود.
شهید عالی نفر اول نشسته از راست
تا اینکه در شب نوزدهم دیماه 1365 در حالی که رزمندگان در منطقه «شلمچه» در حال عبور از زمینی پر از آب بودند،به موانعی همچون میدان مین و 100 متر سیم خاردار فرش شده بر زمین میرسند. تخریب چی سیمها را میچیند که در همین لحظه دشمن منور هشدار دهنده را شلیک میکند. در این درگیری گلولهای به پهلوی حسینعلی برخورد میکند اما او برای اینکه رزمندگان دیگر بتوانند از آن مهلکه نجات یابند و خط دشمن شکسته شود خودش را روی سیم خاردارها میاندازد.
برادر شهید عالی در خاطراتی روایت میکند: عملیات والفجر8 بود،بر اثر بمباران شیمیایی دشمن تعدادی از رزمندهها زیر آوار ماندند، حسینعلی بدون توجه به گازهای شیمیایی سریع به طرف بچهها رفت، من نیز به دنبالش رفتم، به سختی بسیجیها را بیرون آوردیم. وقتی از محوطه خارج شدیم حالت تهوع و سرگیجه شدید به ما دست داد. تمام صورت برادرم سوخته بود. ما را به بیمارستان «بوعلی» تهران اعزام کردند. مصدومیت حسین از ناحیه چشم بیشتر از دیگر اعضای بدنش بود، اما باز میخندید. در حالیکه نگرانش بودم و به استقامت او در برابر آزمایشهای الهی غبطه میخوردم او با دیدن ناراحتی من مرا به صبوری دعوت کرد و گفت:«اینها نعمتهای الهی هستند، از این نعمتها استفاده کنید، این بالاترین افتخار است، اگر خداوند شهادت را نصیب ما نکرد، همین که جراحتی از جنگ داشته باشیم، بالاترین افتخار برای ما است.
پزشک معالج برایش 6 ماه استراحت تجویز کرد، ولی حسینعلی که توان ماندن در شهر را نداشت یک ماه بعد عازم جبهه شد. او با وجود اینکه مسئول اطلاعات عملیات لشکر بود، به تمام اعضای خانواده گفته بود که در جنگ کفشهای رزمندگان را واکس میزند و آنها که این مطلب را باور کرده بودند و از اینهمه عجله او برای بازگشت و انجام این کار تعجب میکردند.
حسینعلی از کودکی دوست داشت پزشک شود. یک روز به او گفتم: «جبهه بس است، تو که میگفتی میخواهی پزشک یا دندانپزشک شوی، پس درست را بخوان، میدانی مردم میگویند شما برای فرار از درس به جبهه میروید». نگاهش را به زمین دوخت و پاسخ داد: «جبهه به ما نیاز دارد، دین و شرف ما در هجوم دشمن قرار گرفته. وقت آن نیست که من فقط درس بخوانم، انشاءالله جنگ که تمام شد، با خیال راحت درس میخوانم برای من اصلاً مهم نیست، بگذار هرچه میخواهند بگویند، وقتی امام میگوید رفتن به جبهه وظیفه است، نباید انسان کلاه شرعی درست کند و به بهانه تحصیل جان خود را حفظ کند.
وقتی حسینعلی در سال 1364 در سال چهارم رشته علوم تجربی ثبت نام کرد، خیلی خوشحال شدم چون فکر کردم دیگر به جبهه نمیرود اما دوباره به جبهه رفت. چندماه بعد درست در نیمه فروردین ماه به خانه بازگشت و پس از امتحانات نهایی خرداد و آزمون سراسری دانشگاه آماده نبرد شد. وقتی کارنامه سازمان سنجش به دستم رسید، باورم نمیشد، تمام نمرات حسینعلی بدون استثنا رضایتبخش بود، او با این کار نشان داد که یک رزمنده میتواند در دو جبهه مبارزه کند.
شهید مرتضی بشارتی از همرزمان شهید حسینعلی عالی نیز درباره به یقین رسیدنش در قنوت نماز میگوید:«با حسین برای شناسایی رفتیم. وقت نماز شد. اوّل، عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. بعد به نگهبانی ایستاد و من به نماز. من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. پس از نماز دیدم حسین میخندد. به من گفت:« میخواهی یقینت زیاد بشه؟»با تعجّب گفتم: «بله،اما تو از کجا فهمیدی؟» خندید و گفت: «چهقدر؟» گفتم: «زیاد.» ادامه داد: «گوشت رو بذار روی زمین و گوش کن.»
من همان کار را کردم. شنیدم که زمین با من حرف میزد و من را نصیحت میکرد و میگفت: «مرتضی! نترس.عالم عبث نیست و کار شما بیهوده نیست. من و تو هر دو عبد خداییم، اما در دو لباس و دو شکل. سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و...» زمین مدام برایم حرف میزد. سپس حسین گفت: «مرتضی! یقینت زیاد شد؟»
یکی از همزمان شهید عالی میگوید: شب عملیات «کربلای5» حاج قاسم (سردار سلیمانی) با دوربین دید در شب رزمندگان را نگاه میکرد و مرتب به حضرت زهرا (س) متوسل میشد. بعدها سردار سلیمانی درباره این شب روایت کرده است:« دلهره عجیبی پیدا کردم چون آسمان مهتابی بود و من از شروع کار تا نزدیک دشمن شما را میدیدم و مرتب متوسل به به حضرت زهرا (س) میشدم که عملیات لو نرود.»
شهید حسینعلی عالی در یکی از نیایشهایش خواسته است: «خداوندا! میخواهم که همچون شهدا مردانه به راه آنها قدم بردارم و تا آخرین قطره خون راه آنها را ادامه دهم. میخواهم همچون دوستانم به سوسوی آن ستاره ای که نور امید به من بخشیده پر بکشم .»
ده ویژگی
یکی مسئله ی ایجاد تحرک و پویایی در اقتصاد کشور و بهبود شاخصه ای کلان است؛ از قبیل رشد اقتصادی، از قبیل تولید ملی، از قبیل اشتغال، کاهش تورم، افزایش بهره وری، رفاه عمومی. در تأمین این سیاست ها، تحرکی در اقتصاد کشور و بهبودی در این شاخصها در نظر گرفته شده؛ و از همه ی این شاخصها مهمتر، شاخص کلیدی و مهم عدالت اجتماعی است. یعنی ما رونق اقتصادی کشور را بدون تأمین عدالت اجتماعی به هیچ وجه قبول نداریم و معتقد به آن نیستیم. کشورهایی هستند که شاخصهایشان خیلی خوب پاست، مطلوب است، رشد اقتصادیشان خیلی بالا است؛ لکن تبعیض، اختلاف طبقاتی، نبود عدالت در آن کشورها محسوس است؛ ما این را به هیچ وجه منطبق با خواست اسلام و اهداف جمهوری اسلامی نمیدانیم. بنابراین یکی از مهمتری ن شاخصهای ما، شاخص عدالت اجتماعی است. باید طبقات محروم از پیشرفت اقتصادی کشور به معنای واقعی کلمه بهرهمند بشوند.
دوم، توانایی مقاومت در برابر عوامل تهدیدزا است.
سوم، تکیه بر ظرفیتهای داخلی است.
...در این سیاستهای اقتصاد مقاومتی تکیه ی اصلی برروی ظرفیتهای داخلی است، که بسیار هم گسترده است. نه به این معنا که ما چشممان را به روی امکانات بیرون کشور می بندیم؛ نه، حتماً استفاده می کنیم - استفادهی حداکثری هم می کنیم - منتها نگاه ما، تکیه ی ما، اعتماد ما بیشتر برروی مسائل داخلی است؛ تمرکز ما روی امکانات داخلی کشور و داشته های درونی کشور است.
نکته ی چهارم، رویکرد جهادی است که در این سیاست ها مورد ملاحظه قرار گرفته؛ همت جهادی، مدیریت جهادی. با حرکت عادی نمی شود پیش رفت؛ باحرکت عادی و احیاناً خوابآلوده و بی حساسیت نمی شود کارهای بزرگ را انجام داد؛ یک همت جهادی لازم است، تحرک جهادی و مدیریت جهادی برای این کارها لازم است. باید حرکتی که می شود، هم علمی باشد، هم پر قدرت باشد، هم با برنامه باشد، و هم مجاهدانه باشد.
نکته ی پنجم، مردم محوری است که در این سیاست ها ملاحظه شده.
ما در زمینه ی اقتصادی به این کمتر بها دادیم. سیاستهای اصل 44 را که ما تصویب کردیم و ابلاغ کردیم، برای همین بود؛ البته حق آن چنانکه باید و شاید ادا نشد.
... اینقدر عناصر آماده ی به کار، یا دارای مهارت، یا دارای ابتکار، یا دارای دانش، یا دارای سرمایه در کشور هستند که اینها تشنه ی کارند؛ دولت بایستی برای حضور اینها زمینه سازی کند، اینها را راهنمایی کند که کجاها میتوانند توان خودشان را به کار ببندند، از آنها حمایت بکند؛ مسئولیت عمدهی دولت این است..
مسئله ی ششم امنیت اقلام راهبردی و اساسی است.
نکته ی هفتم، کاهش وابستگی به نفت است؛.... جداً باید این بند عملیاتی بشود.
موضوع هشتم، مسئله ی اصلاح الگوی مصرف است
...البته در این زمینه خطاب اول من متوجه به مسئولان است؛ مسئولان نه فقط در زندگی های شخصی خودشان - که حالا آن یک مسئله ی درجهی دو است - [بلکه] در درجهی اول و در حوزهی مأموریت خودشان باید بجد از ریختوپاش پرهیز کنند...
نکته ی نهم، فسادستیزی است
امروز خوشبختانه مسئولین این را میگویند، لکن گفتن کافی نیست. همه ی مسئولین - چه مسئولین اجرائی، چه مسئولین قضائی و چه مسئولین قوه ی مقننه - در این جهت مسئولند... شفاف سازی، شرط اصلی این فسادستیزی است؛ باید شفافسازی بشود، باید فضای رقابتی به وجود بیاید، باید فضای با ثبات بهوجود بیاید..
نکته ی دهم از مؤلفه های سیاستهای مقاومتی، مسئله ی دانش محوری است.
.... مشکلاتی است که داریم - مشکلات مزمن، مشکلات دیرپا - که اینها جز با یک حرکت اقتصادیِ جمعیِ مهم، امکان ندارد برطرف بشود؛ یکی از آنها وابستگی به نفت است که عرض کردیم، یکی از آنها عادت به واردات است - آن هم واردات بدون اولویت؛ عادتی است که متأسفانه دچار آن هستیم و این عادت را هم نتوانستیم کنار بگذاریم؛ نگاهمان به تولید خارجی است - تورم مزمن، بیکاری، معیوب بودن برخی از ساختارهای اقتصادی ما، اشکال در نظامات مالی ما - نظامات پولی ما، نظامات بانکی ما، نظامات گمرکی ما - اشکال در الگوی مصرف، اشکال در مسئلهی تولید، اشکال در بهرهوری؛ اینها مشکلات موجود کشور است، باید با اینها مقابله کرد... اینها جز با یک حرکت جهادی و جمعی و دلسوزانه و مستمر - با الزاماتی که دارد... منتها این تحریمها از حدود زمستان سال 90 تا امروز، تبدیل شده به جنگ اقتصادی، دیگر اسم آن تحریم هدفمند نیست، یک جنگ تمامعیار اقتصادی است که متوجه ملت ما است. علت آن هم، نه مسئلهی هستهای است، نه مسئلهی حقوق بشر است، نه مسائل دیگری از این قبیل است؛ علت آن را خود آنها هم میدانند، ما هم میدانیم؛ علت، استقلال خواهی ملت ایران است... میدانند که اگر جمهوری اسلامی در این عرصهها و میدانها موفق شد، دیگر جلوی رشد این حرکت را در دنیا نمیشود گرفت و این یک حرکت مهمی است؛ مسئله این است.
الزامات و انتظارات است
در درجهی اول، عزم جدی مسئولان و مدیران اصلی و فعالان مردمی است. در درجهی اول، قوهی مجریه، مسئولان دولت؛ و نیز قوهیمقننه؛ و قوهی قضائیه.
دوم، ورود در میدان عمل [است] عمل در اینجا یک عمل صالح است
مسئله ی سوم، تبدیل به برنامه و سیاستهای اجرایی است... باید زمانبندی کنید... باید زمانبندی بشود، مشخص بشود که چقدر کار پیش رفت و تا کِی انتظار تحقق این برنامه سازی و بعد اجرا را باید داشت؛ باید شتاب بگیرد؛ سهم هر قوهای معین بشود. در قوای مختلف - بخصوص قوه ی مجریه - سهم هر دستگاهی مشخص بشود؛ شاخصها - بخصوص شاخصهای زمانی - معین بشود که بتوان نظارت کرد و بتوان پیشرفت کار را و صحت مسیر را فهمید.
چهارم، هماهنگی میان بخشهای گوناگون است.
پنجم، نظارت در همه ی سطوح است.
مطلب ششم، رفع موانع است.
الزام هفتم، گفتمان سازی است؛ باید تصویر درستی از اقتصاد مقاومتی ارائه بشود؛ البته صداوسیما و رسانه های کشور موظفند اما مخصوص آنها نیست. دستگاههای تبلیغاتیِ مخالف با کشور، مخالف با انقلاب، مخالف با پیشرفت ملی ما، خیلی چیزها در چنته دارند و شروع هم کرده اند - ما دیدیم - بعد از این هم بیشتر [خواهند کرد] دربارهی اقتصاد مقاومتی، اشکال تراشی، مانع تراشی، گاهی هو کردن، بی اهمیت جلوه دادن آنچه که در کمال اهمیت و نهایت اهمیت است؛ از این کارها می کنند. نقطه ی مقابل آنها بایستی کار بشود؛ مسئولین، صاحبان فکر و دلسوزان، بایستی تصویر درستی را از این حرکت بزرگ و عمومی ارائه بدهند و گفتمان سازی بشود تا مردم بدانند و معتقد باشند و بخواهند؛ در این صورت، کارْ عملی خواهد شد.
آخرین نکته پایش و اطلاع رسانی است.